پروانه وار
86/12/13 :: 10:11 عصر
انتظار
سکوت در اتاقش حکومت میکند ،قلمش در میان سطر ها آشفته و پریشان میخزد ،
صفحه ها تک به تک سفیدی خویش را به واژه میسپارند ، مرگ شب نزدیک است ، گامهای قلم تند تر میشود .
ذهنش پر است از واژه هایی که از لحظات مه الود اندوه برایش یادگار مانده ، گوشش اکنده از طنین جیغ هایی است که در نیمه شب های وحشت از گلوی نازکش تراویده بود و وجودش سرشار از انتظار .
انتظار ،شاید انتظار با مفهوم ترین واژه ای بود که در ذهنش بود ، اری بهتر از هر چیز می توانست انتظار را معنا کند . اندکی اندیشید برای لحظاتی قدمهای قلمش سنگین شد .واژه ها واژه برای انتظار در ذهنش میگذشت و تصویرها تصویر ، چشمهایش از قلم سبقت گرفتند و معنای انتظار را بر صفحه دفترش نگاشتند ، اری چشمهایش هم با تمام وجود انتظار را معنا کرد . قلمش با چشمهایش هم واژه میشوند ، نور شمع رو به فراموشی است ،معنای انتظار همچنان ادامه دارد...
خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
:: کل بازدیدها ::
165368
:: بازدید امروز ::
39
:: بازدید دیروز ::
14
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودم ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
عاشق آسمونی:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::
حرفهای پروانه ای[32] . درد دلهای پروانه ای[26] . فصل امید[4] .
:: مطالب بایگانی شده ::
آرشیو میهن بلاگ
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
بهار 1388
تا قبل شهریور 1389
:: موسیقی وبلاگ ::